پرستار

ساخت وبلاگ

وقتی همه چیز زیر سر توئه ولی وانمود می کنی بی گناهی، 

واقعا حس بدی داره ​​​​​​

با پرستار مادر شوهرم فردا باید قرارداد جدید ببندن. 

امروز مادر شوهر زنگ زد به دخترش که من هیچ کاری ندارم پس

پرستار هم لازم ندارم. مژگان خودش کارا رو انجام می ده ​​​​​​

خواهر شوهرم هم گفت باشه ​​​​​​

دیگه نمی کنه زنگ بزنه به من ازم بپرسه که نظرم چیه!

شکیب که اومد بهش گفتم مامان به خواهرت گفته پرستار رو

مرخص کن اونم گفت باشه. 

شکیب گفت بیخود کردن ​​​​​​

زنگ زد به خواهرش گفت وقتی مسئولیت مامان رو به من سپردین

چرا بدون هماهنگی، سرخود هر کاری می خواین می کنین. 

بقیه شو به خاطر مامانش رفت تو اتاق صحبت کرد من نشنیدم. 

ولی احتمال می دم گفته باشه مژگان وظیفه ای نداره که بخواد

بار همه ی ما رو تنهایی به دوش بکشه. 

و اینکه حتما اینم گفته که مامان از همه چیز ایراد می گیره و

این باعث تنش بین مامان و مژگان می شه. 

خواهرشم قبول کرد حالا فردا باید قرارداد جدید ببندن با پرستار.

ولی تماس با خواهر شوهرم همانا و شروع دعوا همان. 

مادر شوهرم شروع کرد به بحث که من پرستار نمی خوام. 

می گفت چرا باید الکی پول بدیم به کسی 

دیگه اون یکی می گفت، شکیب هم یکی جواب می داد. 

منم مث بچه های معصوم نشسته بودم بی صدا 

خداییش من خسته ی رسیدگی به مادر شوهرم نیستم. 

ولی اخلاقش آدمو اذیت می کنه. 

توی این چند سالی که عروسش شدم، بخصوص از وقتی اومدم

باهاش زندگی کنم، یادم نمیاد یه بار آشپزی کرده باشم ایراد نگرفته

باشه و تا سفره پهنه غر نزده باشه. 

هر روز و هر شب اوضاع ما همین بود. بدون هیچ استثنایی. 

خب منم مگه چند بار می تونستم بشنوم و سکوت کنم. 

ده باری یه بار جواب می دادم که یه بارش کار به جای باریک کشید. 

الانم یا پرستاره رو نگه می دارن و من همچنان کج دار و مریز

کنارش زندگی می کنم، یا مرخصش می کنن و می ریم تو فاز جنگ!

کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 94 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 2:38