یه زمانی خیلی از بارون لذت می بردم.
یا دلم می خواست روزای برفی و بارش برف رو ببینم.
حالا این چند روزه که همه ش برف اومده، واقعا اونقدر نمی تونم
خوشحال باشم از دیدنش.
از یه طرف از دیدن بارش برف و سفید پوش شدن زمین و درختا خوشحالم.
همه چیز زیبا و لذت بخشه. همونیه که می خواستم.
از طرف دیگه تو فکر اوناییم که خونه ندارن. جای گرم ندارن.
تو فکر سگا و گربه های توی خیابون و پرنده هام.
اونا چیکار می کنن. کجا پناه می گیرن. چطوری غذا پیدا می کنن.
این فکرا نمی ذاره اونجور که باید از برف و زیبایی هاش لذت ببرم.
تو بالکن خونه واسه پرنده ها آب و دون گذاشتم.
واسه گربه های خیابون هم غذا می ذارم.
کاش هیشکی گشنه و بی سر پناه نباشه توی این روزا.
هیشکی سردش نباشه و از نداری نلرزه.
کلافه م...برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 156