یه پسره هست همکارمونه چهره ی خوبی داره. حالا مدتیه می بینم شوهرم می گه
دخترا دارن مزاحمش می شن. اونم کیا، خانمای همکار
اینو که شنیدم باور نکردم تا دیروز که یکی از همکارام که با هم صمیمی تریم
اومد پیشم بهم گفت یه چیزی می گم بین خودمون می مونه؟ گفتم بگو.
گفت عاشق مهرداد شدم
موندم چی بگم بهش. بیشتر از اون دلم سوخت براش.
یاد قدیما افتادم و همکارای سابقم با اون همه مسائلی که پیش اومد.
شکیب از اصفهان که می اومد حداقل سه تا از دخترا رو می دونم حواسشون
دنبالش بود. بخصوص دوتاشون که پا پیش گذاشته بودن و ولش نمی کردن.
از اون طرف هم شکیب و دوتای دیگه حواسشون دنبال خودم بود.
منم که...
از اون همه مثلث و مربع و ماز عشقی، آخرش من و شکیب ازدواج کردیم.
حالا آخر و عاقبت عشق این دخترا به مهرداد چی می شه رو نمی دونم.
امیدوارم کسی دلش نشکنه.
کلافه م...برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 129