خونه مون

ساخت وبلاگ

یه بار یه جا خوندم همه ی ما یه بار برای آخرین بار رفتیم تو کوچه بازی

کردیم، بدون اینکه بدونیم اون آخرین بار بوده. 

یادمه خیلی دلم گرفت اینو که دیدم. خیلی از آخرین بارا رو نمی شه تشخیص

داد. ولی امشب، من می دونم یه آخرین بار داره اتفاق میفته. 

امشب آخرین باریه که دارم توی خونه ی بچگیام می خوابم. 

خونه ای که توش قد کشیدم، بزرگ شدم، همه خنده ها و گریه هامون،

خوشیا و ناخوشیامونو به خودش دید. 

خونه ای که از آجرا و دیواراش خاطره دارم. از هر وجبش، هر اتاقش. 

از در و پنجره ش، حیاط و پشت بومش. 

باید بذاریمش و بریم. با تموم خاطراتش. 

نمی دونم کدومش سخت تره. اینکه بدونی آخرین باره یا نه. 

کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 18:36