مرور خاطرات

ساخت وبلاگ

وبلاگمو پاکسازی کردم. از بیخ و بن شاخ و برگ اضافه شو چیدم.

وقتی مرور می کردم مطالبشو، دیدم بار اول 23 اسفند 95 از شکیب نوشتم.

هیچ ایده ای نداشتم که یه سال بعد، یعنی 21 اسفند 96 بهم پیشنهاد ازدواج می ده.

یه مطلب هم آبان 96 از یکی از همکارای خانمم دیدم. دختری که مهربون بود و همیشه

از من تعریف می کرد. اون موقع نمی دونستم بدون اینکه بخوام رقیب عشقیشم.

اون شکیب رو دوست داشت و شکیب منو.

پیغام پسغامایی هم که به وسیله ی یکی دیگه از همکارامون به شکیب می رسوند

بی نتیجه موند. بعدشم استعفا داد و رفت.

یادمه پارسال بعد از اینکه شکیب ازم خواستگاری کرد، یه روز اتفاقی دختره رو دیدم.

دست چپمو گرفت و برام آرزو کرد به زودی یه حلقه از عشق با یه آدم خوب دستم بره.

نگفتم بهش به زودی این اتفاق با آقای شکیب برام میفته.

یکی دیگه از دخترای همکارم هم عاشق شکیب شده بود.

جالبه رابطه م با اون اصلا خوب نبود بر خلاف این یکی.

دلم برا کارم تنگ شد. برا همکارام. واسه اون حال و هوای صمیمی که داشتیم.

حتی واسه روزای کاری شلوغ و جدی مون.

کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:52