میشکول

ساخت وبلاگ

خیلی دلم می خواد حیوون خونگی داشته باشم. ولی چون می ترسم بمیرن این کارو

نمی کنم. خیلی اذیت می شم بعدش.

دیروزم یه ماهی کوچولو داشتم مرد

چهار سال پیشم بود. چهار عید سر سفره ی هفت سین می ذاشتمش.

از دیشب که مرد، هنوز ناراحتم.

داشتم با خودم فکر می کردم طرز فکرم خودخواهانه س. این که به خاطر ترس از

مردنشون و ناراحت نشدن خودم، حاضر نیستم بپذیرمشون.

سعی کردم خودمو بذارم جای ماهیم.

برای عید 95 که اومد خونه ی ما، شاید اگه هر جای دیگه می رفت، چند روز یا چند ماه

فقط زنده می موند. همون موقع که کوچولو بود از دنیا می رفت.

بزرگ نمی شد، بهارای بیشتری رو نمی دید.

ولی اومد پیش من. با علاقه و حوصله ازش مراقبت کردم. هی که بزرگ شد، خونه ی

بزرگتری بهش دادم.

باهاش حرف زدم، براش ذوق کردم، بهش عشق دادم.

چیزایی که شاید هیچ جای دیگه ای نمی تونست داشته باشه.

شاید باید طرز فکرمو عوض کنم.

کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonamoon بازدید : 189 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:52