شاید بتونه

ساخت وبلاگ

نمی دونم چرا امروز حوصله م نشد برم شعبه. جلسه مو کنسل کردم و موندم خونه.

راستش این پسره خیلی ذهنمو درگیر کرده. دیشب با خودم فکر می کردم من مگه

وقتی کسی میاد خواستگاری بهش فکر نمی کنم؟

یعنی اونا که اکثرا مامانا یا خواهراشون براشون انتخاب کردن حق دارن که بهشون فرصت

داده بشه ولی این که خودش انتخاب کرده این حق رو نداره؟

فک کنم تصمیم گرفتم بهش فرصت بدم. تصمیم گرفتم بشناسمش.

جوابی برای احساساتش ندارم ولی روی جنبه ی شناخت می تونم کار کنم.

عشقی که به حامد داشتم اونقدر عمیق بود که هنوز مانع عبور کسی

از حوالی دلم می شه.

ولی خب اون عشق توی دلم مدفون شده. نمی گم از بین رفته، نه. فقط ساکت شده.

حامد همیشه می گفت مژگان هیچ کس قد تو دوست داشتن بلد نیست.

شاید کامبیز بتونه اون عشق رو به دست بیاره. هیچ اصراری ندارم که برای حامد نگهش دارم.

حقمه زندگی کنم. حقمه عشق بورزم و خوشحال باشم.

کلافه م...
ما را در سایت کلافه م دنبال می کنید

برچسب : شاید,بتونه, نویسنده : khoonamoon بازدید : 106 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:54